کربلای ثانی
بادلی تنگ کربلا، زمزمه گویان، «ازفراق کربلا پیوسته دارم زمزمه، ترسم این هجران دهدآخربه عمرم خاتمه، دوست دارم تابگریم درکنارقتلگاه، بشنوم درگوشه مقتل صدای فاطمه.»ازکرج، راهی شهر ری ، شاه عبدالعظیم حسنی شدم. به یاد آیت الله بهجت که فرموده اند: «اذن دخول حرم سیدالشهدا علیه السلام اشک چشم است.» داخل صحن شدم. اشک هایم روی گونه ام جاری شدند. شروع کردم خواندن زیارت نامه، «السلام علیک یااباالقاسم ابن السبط المنتجب المجتبی .السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارة السیدالشهداء...» متوجه پیرمردی با چهره معصومانه درگوشه ای ازصحن شدم، انگار که چیزی باانگشتانش روی سنگ فرش صحن می نوشت، جلوتررفتم... فقط می نوشت.تندوتند.اما من متوجه نمی شدم چه می نویسد! درخیالاتش غرق بود ومی نوشت. پرسیدم: حاج بابا تندو تند چی می نویسی؟ انگشتات زخم می شنا! حاج باباگفت: می نویسم«حسین». چون میسر نیست من را کام او، عشق بازی میکنم بانام او ... بله دخترم، دلتنگ حسینم وکربلانیستم، بنابه فرموده آقاامام هادی علیه السلام که فرمودند:«اگر قبرعبدالعظیم را که نزد شماست زیارت کنید مثل این است که حسین بن علی رازیارت کرده باشید.» اومدم شاه عبدالعظیم. تازیارت کنم حسین بن علی علیه السلام رو. اهل معرفت ، به این آقا به این سیدالکریم میگن: «نگین ری»بااینکه نام وشهرتش عبدالعظیمه. از بزرگی وکرامتش همین بس که از محضر سه معصوم علیهم السلام فیض برده. باحرف های حاج باباسر ذوق آودم. هردو سمت ضریح راهی شدیم، تابایک تیر دونشون بزنیم، هم آقاسیدالکریم عبدالعظیم رو زیارت کنیم هم حسین بن علی علیه السلام.
#ولادت_سیدالکریم_نگین_شهر_ری_مبارک
#به_قلم_الناز_رحمت_نژاد